در این پست با کمی درد و دل شروع میکنم پسر دوست داشتنی مامان نمی دونم می تونم حس الانمو برات توصیف کنم یا نه. یه حس عجیبی دارم همش میترسم نباشم و بالندگیتو نبینم. لحظاتی با تو دارم که دلم نمی خواد با هیچ کس تقسیمش کنم ، دلم می خواد این لحظه های ناب از آن خودم تنها باشه. برام بشه یه صندوقچه پر از زیبایی و یاد واره های قشنگ تو ،که با باز شدن اون پروانه ها با شادی پرواز کنن و خونه دلم پر بشه از ستاره. دلم می خواد فقط و فقط بشینم و نگاهت کنم تو با اون صورت معصومت بازی کنی و صدهزار بار قربون صدقه ات برم . می خوام فقط برای من باشی کنار من باشی ، من باشم و تو. و لحظه های شاد زندگی. خدایا این فرشته آسمونیت که به من سپردیش هنوزم به توجه و...